لبخند پسرى, بيست ششمين روز زندگى
فرشته کوچولوى ما, وقتايي که خوابى مثل آدم بزرگا قهقه ميزنى بخصوص وقتى بابايي يا من بغلت ميکنيم و چن ساعتى رو تو بغل ما ميخوابى, بالاخره تونستم لبخند آخر يکى از اين قهقه هاتو شکار کنم, مادر به قربان خنده اى از ته دلت, حتما که با فرشته ها ميخندى
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی