جوجه ام حرف میزنه
مامانی جونم الان که اینارو مینویسم تویه لحظه طوفانی هستم.حالم اصلا خوب نیس.ولی امید من تویی که الان تو یه خواب ناز هستی.مامانم این ترم،آخرین ترم مامانه و فشار خیلی زیادی روشه،مامانی حتی تابستون هم کلاس رفت تا درسش زودتر تموم شه و با تو باشه.ولی خوب این وسط .....
مامانم بریم سر اصل مطلب،جوجه کوچولو ی من الان چهارده ماهشه و با اینکه پاهاش ضعیف بوده وتا الان راه نرفته ولی کلی ورجه وورجه کرده و حتی حرف زده.جوجه ام که قبلا فقط ما یا م میگفت و منو صدا میکرد.الان صبحا یا هروقت که دوس داشته باشه سلام میکنه و میگه س البته با فتحه.
همه چیز رو هم میفهمه.گاهی که فضا ساکته یه نگاهی به ما میکنه و چن تا از اون خنده های مصنوعی رو تحویل ما میده و میگه هههههههه.عاشق این خنده هاتم مامان
حالا دیگه هروسیله ای که ما برداریم واستفاده کنیم تو هم تقلید میکنی و میدونی واسه چیه مخصوصا شونه.
عاشق کارتون پوکویو شدی و اصلا بهوای اون بهت غذا میدم.جالب اینجاست که نکات ظریف وبامزه اشو میفهمی و لبخند میزنی
پسرم هنوز خیلی وابسته شیرخوردن هستی یعنی تمام شب شاید به فاصله نیم ساعت.حالا مامان چه جوری میخوابه بماند
کلی دوستت دارم پسرم.چشمان معصوم و چهره پاکت رو.همیشه کودکانه بمون عشق من